من امشب زار می نالم چرا مولا نمی آیی؟
چـرا ای صـبح بی پایان ترین یلدا نمی آیی؟
دلم را نـذر کردم تا به چـشـمـانت بـیاویـزم
ضریح چشم هایت قبله گاه ما، نمی آیی؟!
طلسم انتظار کهنه ی چشم مـرا کافـیست
که در هم بشکنی با یک نگاه،امـا نمی آیی
تمام جاده ها چشم انتظارمـقدمت هستند
سـوار سبز پوش وادی بطـحا ! نمی آیی؟!
ببـین در انتـظارم تـا نـثـار مـقـدمـت سـازم
دلـم را هستیـم، دارو نـدارم را نمی آیی؟
زمین آئینه ی تـاریکی وکـفـر و تفرعن شد
غرور آخرین از نـسل اعـطـینا نمی آیی؟
توگـفتی جمعه ی موعود می آیم;نمیدانم
چرا مـولا ،چرا مـولا، چرا مولا، نمی آیی؟
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0